لــعل سـلـسـبیــل
مدتها بود میخواستم از «حدیث زندگی» بنویسم. از دوست با ارزش دو سالهی خودم . شاید الان کمی دیر به نظر برسد، اما به نظر من، برای از دوست گفتن، هیچ وقت دیر نیست. حدیث زندگی، حدیث همهی خوبیها و دوستیهاست. حدیث زندگی برای من در طی این مدت، تنها یک دوماهنامه نبوده. نشریه ای بوده که با آن زندگی کرده ام ، نوشته هایم را در آن به امانت گذاشتم و هر وقت که دلم برای خودم تنگ شده، به آن سر زده ام. هر شمارهاش برای من یک کتاب بود. دریچه ای که به سمت دنیایی نو باز می شد و به حرفهایش اعتماد داشتم. دوست ندارم آخر جملههایم را با «بودها» پر کنم. از نظر من اگر حدیث زندگی دیگر هیچ وقت چاپ نشود هم، همیشه هست. خاطری ست که در خاطره ها میماند. برای من که معنای زندگی را از حدیث زندگی گرفتم، این دو کلمه همیشه معنا دارد. حالا یک سال دوری، نه تنها خاطرش را دور نمیکند که دلتنگی بیشتری هم میآورد... اما غم و سنگینی روی دلم را نمی توانم کتمان کنم. جای خالی حدیث زندگی، حتی اگر یکسال هم باشد با هیچ چیز دیگری پر نخواهد شد! حتی به لوگوی آن هم عادت کرده بودم چه برسد به نوشته ها، شماره ها، موضوعات و... یادش بخیر! برای شمارهی معنای زندگی چقدر کتاب خواندم! هرچه کتاب، دکتر فرانکل نوشته بود، هرچه اینور و آن ور پیدا می کردم... همه ی شماره ها این طور بود، حتی روی آن موضوعاتی هم که ننوشتم کار کردم و این چه احساس خوبی ست! احساس بزرگ شدن در کنار بقیه ، ثبت شدن و ماندن ... در این میان بیشتر از همه، مدیون آقای خسروی (شادیبا) هستم، مجلات کمی تازه کار ها را جدی میگیرند. اما جناب شادیبا اینطور نبودند. شاید بیشتر از خودم، مرا باور داشتند و این را هرگز فراموش نخواهم کرد. همین طور با شادی زیستن را، خندیدن و شادیبا !
دلم برای همهی حدیث زندگی ایها تنگ میشود . هنوز هم باورم نمیشود حدیث زندگی «حدیث زندگی» را!
Design By : LoxTheme.com |